آه چه حالتی دارد!
نه به وصف میاید و نه به فهم!
دوست داشتن چه قدرتی دارد، در خویشاوندی و صمیمیت راستین چه نیروی معجزه
گر خدایی نهفته است. چه لذتی است اینجا در "خود رانادیده گرفتن " در "خود را لقمه
لقمه کردن" و به دهان دوست دادن که بجود و بجود و بجود و طعم و عصاره اش
را بمکد و تفاله اش را بر خاک بریزد و این خود بهترین زندگی کردن است! و اینها و
اینگونه نعمتها را همه از او دارم! من کی با این حالات آشنا بودم؟ کودک را، پدرش،
مادرش میزند و او به گریه میافتد و از درد فریاد میکشد، اما چه میکند؟ با چهره
برافروخته و چشمانی سرخ و گونه های خیس از اشک، خود را به دامن مادرش
یا پدرش، همان که آزارش داده است میافکند.